جدول جو
جدول جو

معنی علی خفاجی - جستجوی لغت در جدول جو

علی خفاجی(عَ یِ خَ)
ابن ثمال خفاجی. امیر بنی خفاجه. وی مردی شجاع و عاقل و کریم بود و ابتدا حمایت کوفه بر عهدۀ او بود ولی پس از مدتی از این سمت معزول گشت و تنها ریاست قبیلۀ خویش راعهده دار شد و در سال 426 هجری قمری به دست برادرزادۀخویش حسن بن ابی البرکات بن ثمال به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی بنقل از کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 153)
ابن عبدالله خفاجی، ملقّب به نورالدین. منجم بود و در سال 1200 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اسراج الانور فی کیفیهالعمل بالربع المقنطر. 2- القول المهذب فی کیفیهالعمل بالربع المجیب. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 771)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ وَ)
ابن جابر بن عامر مالکی وفایی. نسب شناس بود. او راست: مناهل الصفا باتصال نسب السادات بالنبی المصطفی، که در سال 1140 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن منصور فاسی مالکی. مکنی به ابوالحسن. وی فقیه بود و مدتی درمسجد قرویین تدریس کرد و در سال 1107 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح تحفۀ ابن عاصم، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 763)
ابن محمد بن قطان فاسی. مکنی به ابوالحسن. متوفی در سال 628 هجری قمری او راست: بیان الوهم و الایهام، در حدیث. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 262)
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن عبدالله بن محمد بن عبدالملک بن یحیی بن ابراهیم حمیری کتامی فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قطان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن احمد بن علی بن سلیمان فالی. مکنی به ابوالحسین. محدث و مؤدب بود ودر ذی حجۀ سال 448 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب الاستقامه. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1389 و ایضاح المکنون ج 2 ص 266 و هدیه العارفین ج 1 ص 688). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
ابن روزبهان بن محمد خنجی، ملقّب به زین الدین. عالم و جامع علوم منقول و معقول بود. وی در ماه صفر سال 707 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اجوبه ایرادات علی کتاب المحصول. 2- شرح المنهاج بیضاوی. 3- الشکوک علی الکافیه، در نحو. 4- المعتبر فی شرح المختصر ابن حاجب. 5- النهایه فی شرح الغایه. (از معجم المؤلفین بنقل از شدالازار شیرازی ص 212)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسن بن علی بن سلیمان بن احمد آل حاجی بلادی قطیفی بحرانی. مورخ و متکلم بودو در نظم سخن نیز دست داشت. وی ساکن قطیف بود و در حدود سال 1269 هجری قمری متولد شد و در یازدهم جمادی الاولای 1340 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- انوار البدرین فی علماء الاحساء و القطیف و البحرین. 2- الحق الواضح فی ترجمه العبدالصالح، که منظور احمد بن صالح ستری بحرانی است. 3- ریاض الاتقیاء الورعین فی شرح الاربعین. 4- منظومه التوحید. 5- منظومه موالیدالائمه علیهم السلام. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41ص 114) (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 309)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن الیاس آغاجی بخاری، مکنّی به ابوالحسن. وی از امرای شاعردوست بود و خود نیز اشعاری دارد. در عهد او دقیقی شاعر میزیست. (از لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ص 32). رجوع به آغاجی و نیز رجوع به علی بن الیاس... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کُ)
مردی کماج فروش بود که سری بسیار بزرگ داشت گوئی که دو جمجمه به هم پیوسته داشت. و کسانی را که سری بزرگ داشتند به وی تشبیه میکردند و میگفتند ’مثل علی کماجی’. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ وَ)
ابن عبدالبر حسنی شافعی. مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین. فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هجری قمری متولد شد و در سال 1211 هجری قمری درمدینه درگذشت. او راست: 1- تحفهالافکار الالمعیه بشرح السبط للرحبیه. 2- دلیل السالک الی مالک الممالک. 3- الزهره العلیا فی التخدیر من متاع الحیاه الدنیا. 4-عمدهالابرار فی احکام الحج و الاعتمار. 5- المنح الالهیه بشرح بعض الاوراد البکریه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَلْ لا)
ابن احمد بن علی بن عبدالمنعم، مشهور به ابن هبل و خلاطی و ملقّب به مهذب الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابن هبل و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 21. فهرس المؤلفین بالظاهریه. کامل التواریخ ابن اثیر ج 11 ص 116. کشف الظنون ص 1622. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 231. تاریخ مختصر الدول ص 420. البدایه ج 13 ص 67. تاریخ الحکماء قفطی ص 238. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 62. طبقات الاطباء ج 1 ص 304. دائره المعارف الاسلامیه ج 1 ص 292. الدارس ج 2 ص 130
لغت نامه دهخدا
(عَ یِخَ رَ)
ابن عبدالکافی بن علی بن تمام بن یوسف بن موسی بن تمام انصاری خزرجی سبکی شافعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سبکی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
دهی است از دهستان بناجو، بخش بناب شهرستان مراغه. واقع در 6 هزارگزی جنوب باختری بناب و 3 هزاروپانصدگزی باختر راه ارابه رو بناب به میاندوآب. ناحیه ای است جلگه و باتلاقی و دارای آب و هوای معتدل و مالاریائی و 279 تن سکنه. آب آن از رود خانه صوفی چای و از چاه تأمین می شود. و محصول آن غلات و کشمش و بادام است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خوا / خا جَ / جِ)
غجدوانی بخارائی. از فرستادگان چنگیزخان مغول به دربار سلطان محمد خوارزمشاه. پس از آنکه دو دولت چنگیزی و خوارزمشاهی هریک بسبب فتوحات خود، خاصه ازمیان رفتن قراختائیان هم مرز شدند، گروهی از بازرگانان مسلمان نزد چنگیزخان رفتند و مقداری پارچه های زربفت به خدمت او بردند و خان به بهای خوب کالای ایشان را خرید و جمعی از بازرگانان رعیت خود را به خوارزم فرستاد با هدیه های نفیس. فرستادگان چنگیز در ماوراءالنهر بخدمت خوارزمشاه رسیدند. محمود خوارزمی که ’یلواج’ یعنی فرستاده خطاب می شد و این علی خواجه بخارائی یا غجدوانی و یوسف اتراری از جملۀ فرستادگان بودند. چندی بعد در ماه صفر سال 617 هجری قمری که جوجی خان فرزند چنگیزخان مغول، شهر ’جند’ را مسخر ساخت و آنجا را غارت کرد همین علی خواجه را به امارت آن شهر گماشت. (از سیرۀ جلال الدین) (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 30) (تاریخ مفصل ایران، مغول چ عباس اقبال ص 22 و 34)
ابن عمرشاه سمرقندی. وی در سال 691 هجری قمری حاکم یزد بود و در عهد او واقعه ای برای یکی از صاحب ملکان روی داد که در تاریخ حبیب السیر نقل شده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن مبارک بن حسن بن احمد بن ابراهیم واسطی رفاعی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی واسطی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَبْ با)
ابن محمد نیشابوری، مشهور به خبازی و مکنّی به ابوالحسین. قاری بود و در سال 398 هجری قمری درگذشت. او را تصانیفی است. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 195)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خُ)
ابن عبدالله بن طاهر خزاعی اصفهانی، مکنّی به ابوالحسن. ادیب و شاعر قرن هشتم هجری. در سال 750 هجری قمری در قید حیات بود و در حمایت جمال الدین وزیر می زیست. و او را تألیفاتی در سیرت این وزیر است. (از معجم المؤلفین بنقل از الخریدۀ عماد اصفهانی ص 9)
ابن ابراهیم خزاعی، مکنّی به ابوالحسن. وی شاعر بود و در بادیۀ خزاعه در حجاز پرورش یافت و به عراق منتقل شد و مصاحب اسماعیل بن بلبل گشت و بر شعرای دستگاه او برتری یافت و در سال 283 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی بنقل از المرزبانی ص 291)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
علی بن حسن او راست: ’العقوداللؤلؤیه فی تاریخ الدوله الرسولیه’ و این تاریخ حاوی شرح پادشاهانی است بر بلاد یمن که از اواخر قرن ششم هجری حکم رانده جزء اول آن در مطبعۀ هلال با نفقۀ گیب به سال 1911 میلادی و جزء ثانی آن به سال 1918 میلادی چاپ شد. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ خَ رَ)
ابن خلیفه بن یونس بن ابی القاسم بن خلیفۀ خزرجی، مشهور به ابن ابی اصیبعه و ملقّب به رشیدالدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی (ابن خلیفهبن...) و ابن ابی اصیبعه شود
ابن ابی بکر بن علی بن ابی بکر بن عمر بن احمد بن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی، مشهور به ابن جمال مصری. رجوع به علی مکی شود
ابن حسن بن ابی بکر بن حسن بن علی خزرجی زبیدی یمنی، مشهور به ابن وهاس و ملقّب به موفق الدین و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی یمنی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن عبدالرحمان بن خطاب مغربی مصری ناجی شافعی. ملقب به علاءالدین و مکنی به ابوالحسن. لقب او را ’باجی’ نیز گفته اند. رجوع به علی باجی (ابن محمد بن عبدالرحمان بن...) شود
لغت نامه دهخدا